••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪••
از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستایی اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود … بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟ یا اون مراقـب که تقـلـبُ هی کِــــــش بده دم میخواد با خوار مادرش وفقش بده هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم.
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
همه هستی من ایه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این ایه ترا آه کشیدم آه من در این ایه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتنک دو همآغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادرک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشقست به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند آه ... سهم من اینست سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید دستهایت را دوست میدارم دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک اینه بر میگردد و بدینسانست که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ DO . . . DOS . . . . DOSS . . . . DOSSE . . . . . Dossetan nazar yadet nare Archivesبهمن 1395آذر 1394 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 اسفند 1392 آذر 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsنسیمLinks
عاشقانه ها
LinkDump
پروفایل من. |